جدول جو
جدول جو

معنی یه دیم - جستجوی لغت در جدول جو

یه دیم
یک طرف، یک سویه، یک طرفه
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ته دیگ
تصویر ته دیگ
مقداری از پلو که در ته دیگ چسبیده و برشته شده باشد، ته گیره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یهودیت
تصویر یهودیت
دینی یگانه پرست که آموزه های آن در تورات بیان شده است، یهودی بودن
فرهنگ فارسی عمید
(دَ هْ)
خمس. (ناظم الاطباء) ، یک قسمت از بیست قسمت. (یادداشت مؤلف). نیم عشر: نیک معامله و خوش داد و ستد باش تا ده یازده کنی دوبار ده نیم توان کردن زودتر از آن. (قابوسنامه) ، سود معادل نیم عشر، حراج پنج درصد. (ناظم الاطباء) (از آنندراج) ، پول کهنه. (ناظم الاطباء). سکه ای است قدیم. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تَهْ)
ته گیره. چیزی که از طعام برشته، ته دیگ چسبیده باشد. (آنندراج) : ته دیگی، جزء برشته ای ازغذا که به دیگ می چسبد. (ناظم الاطباء). قسمتی از پلویا چلو که در ته دیگ رنگ سرخ گیرد و برنجها بهم پیوسته میگردد. قسمت زیرین پلو و چلو که سرخ و سخت شده باشد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به ته شود.
- ته دیگ تراشیدن، بد نواختن ذات اوتاری. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(کَ کَ دَ)
یهودی و جهودگری. (ناظم الاطباء). یهودیه. یهود بودن. جهود بودن. یهودی بودن. (یادداشت مؤلف) ، رسم و آیین یهود. (ناظم الاطباء). جهودی. (یادداشت مؤلف). و رجوع به یهود و یهودی شود
لغت نامه دهخدا
(غَ / غِ)
قسمتی از شهر شهرستان قدیم (در محل فعلی سپاهان ’اصفهان’) که یهودیها در آن ساکن بودند. (یادداشت مؤلف). محله ای است در اصفهان. (از معجم البلدان). قسمتی از اصفهان. (دمشقی). و رجوع به نزهه القلوب چ اروپا مقالۀ سوم ص 50 شود
لغت نامه دهخدا
(یَ دی یَ)
یهودیه. نام ناحیتی در فلسطین. (یادداشت مؤلف). اسم قسمتی از فلسطین بوده است که مراجعت کنندگان از اسیری در آنجا سکونت ورزیدند و آن اراضی خشکی است واقع در میان کوهستان و دریای لوط که سنگهایش آهکی و خاکش کم و اهالی اش شبانند. (از قاموس کتاب مقدس). یکی از ایالت های تحت حکومت سلوکوس اول واقع در سوریه که ’ایدومه’ نیز نامیده اند. (از ایران باستان ج 3 ص 2101)
لغت نامه دهخدا
(یَ یَ)
پادشاهی که بخشش وی مانند دریا بی پایان باشد. (ناظم الاطباء). که شیمتی چون دریا دارد در بخشندگی و پادشاهی
لغت نامه دهخدا
(نَ)
زود. بزودی:
من این لشکرم را یکایک نه دیر
کنم یکسر از گنج و دینار سیر.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(یَ / یِ دُ وُ / دُوْ وُ)
نصف. نیم. نیمه. از دو یکی. یک جزء از دو جزء. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(یَ / یِ دَ هَُ)
ده یک. یک جزء از ده جزء. یک بخش از ده بخش چیزی یا عددی. عشر. (از یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
ساز در زبان اطفال، (یادداشت دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(سِ دِ)
رجوع به سدیر شود
لغت نامه دهخدا
(بِهْ)
دین خوب. و پارسیان آئین و کیش خود را به دین خوانده اند و لغتی است پارسی که عرب نیز بهمین معنی استعمال کرده و عرب وعجم در بعضی لغات مشارکت دارند، از آن جمله دین، تنور، خمیر، دینار، درهم، کفن، و غیره. (انجمن آرا) (آنندراج). دین و آئین حضرت زردشت که دین بهی گویند. (ناظم الاطباء). دین زردشتی. گبر. مجوس.
لغت نامه دهخدا
تصویری از یهودیت
تصویر یهودیت
یهوتیگری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یک دوم
تصویر یک دوم
عدد کسری نصف نیم نیمه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یک دهم
تصویر یک دهم
عدد کسری یک جز از ده جز عشر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شه دین
تصویر شه دین
شاه دین، کنایه از حضرت علی (ع) است
فرهنگ لغت هوشیار
سازی است از نوع طنبور که کاسه آن کوچکتر از تار است و به وسیله ناخن سبابه نواخته میشود. سه تار در قدیم دارای سه سیم بوده ولی اکنون چهار سیم دارد
فرهنگ لغت هوشیار
ورقه ای از پاکیزه کردنپیراستن پاک داشتن، پاکیزه کردن اخلاق، اصلاح کردن از عیب و نقص (شعر یا نثر را)، پیرایش، پاکیزگی، جمع تهذیبات. یا تهذیب اخلاق. (علم)، یا تهذیب نفس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ده نیم
تصویر ده نیم
یک قسمت از بیست قسمت، خمس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ته دیگ
تصویر ته دیگ
((تَ))
ورقه ای از برنج، سیب زمینی یا نان که در ته دیگ چسبیده و برشته شده باشد
فرهنگ فارسی معین
پیوسته
فرهنگ گویش مازندرانی
برعکس
فرهنگ گویش مازندرانی
یکی دیگر
فرهنگ گویش مازندرانی
جالباسی
فرهنگ گویش مازندرانی
دامنه، سرازیری
فرهنگ گویش مازندرانی
پشت و رو وارونه، غلت زدن
فرهنگ گویش مازندرانی
این طرف، این سوی
فرهنگ گویش مازندرانی
آن سو، آن طرف
فرهنگ گویش مازندرانی
نیم رخ، یک پهلو، یک طرف بدن
فرهنگ گویش مازندرانی
رو به سایه، جایی که نور آفتاب بر آن نتابد، مکانی که آفتاب گیر نباشد
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع شیرگاه سوادکوه، یک سو، یک طرف، یک دسته، هم کاسه، به طور مستمر، حالتی از خفتن و دراز کشیدن، به پهلو خوابیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
یکباره، ناگهانی
فرهنگ گویش مازندرانی