خمس. (ناظم الاطباء) ، یک قسمت از بیست قسمت. (یادداشت مؤلف). نیم عشر: نیک معامله و خوش داد و ستد باش تا ده یازده کنی دوبار ده نیم توان کردن زودتر از آن. (قابوسنامه) ، سود معادل نیم عشر، حراج پنج درصد. (ناظم الاطباء) (از آنندراج) ، پول کهنه. (ناظم الاطباء). سکه ای است قدیم. (آنندراج)
خمس. (ناظم الاطباء) ، یک قسمت از بیست قسمت. (یادداشت مؤلف). نیم عشر: نیک معامله و خوش داد و ستد باش تا ده یازده کنی دوبار ده نیم توان کردن زودتر از آن. (قابوسنامه) ، سود معادل نیم عشر، حراج پنج درصد. (ناظم الاطباء) (از آنندراج) ، پول کهنه. (ناظم الاطباء). سکه ای است قدیم. (آنندراج)
ته گیره. چیزی که از طعام برشته، ته دیگ چسبیده باشد. (آنندراج) : ته دیگی، جزء برشته ای ازغذا که به دیگ می چسبد. (ناظم الاطباء). قسمتی از پلویا چلو که در ته دیگ رنگ سرخ گیرد و برنجها بهم پیوسته میگردد. قسمت زیرین پلو و چلو که سرخ و سخت شده باشد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به ته شود. - ته دیگ تراشیدن، بد نواختن ذات اوتاری. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
ته گیره. چیزی که از طعام برشته، ته دیگ چسبیده باشد. (آنندراج) : ته دیگی، جزء برشته ای ازغذا که به دیگ می چسبد. (ناظم الاطباء). قسمتی از پلویا چلو که در ته دیگ رنگ سرخ گیرد و برنجها بهم پیوسته میگردد. قسمت زیرین پلو و چلو که سرخ و سخت شده باشد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به ته شود. - ته دیگ تراشیدن، بد نواختن ذات اوتاری. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
یهودی و جهودگری. (ناظم الاطباء). یهودیه. یهود بودن. جهود بودن. یهودی بودن. (یادداشت مؤلف) ، رسم و آیین یهود. (ناظم الاطباء). جهودی. (یادداشت مؤلف). و رجوع به یهود و یهودی شود
یهودی و جهودگری. (ناظم الاطباء). یهودیه. یهود بودن. جهود بودن. یهودی بودن. (یادداشت مؤلف) ، رسم و آیین یهود. (ناظم الاطباء). جهودی. (یادداشت مؤلف). و رجوع به یهود و یهودی شود
قسمتی از شهر شهرستان قدیم (در محل فعلی سپاهان ’اصفهان’) که یهودیها در آن ساکن بودند. (یادداشت مؤلف). محله ای است در اصفهان. (از معجم البلدان). قسمتی از اصفهان. (دمشقی). و رجوع به نزهه القلوب چ اروپا مقالۀ سوم ص 50 شود
قسمتی از شهر شهرستان قدیم (در محل فعلی سپاهان ’اصفهان’) که یهودیها در آن ساکن بودند. (یادداشت مؤلف). محله ای است در اصفهان. (از معجم البلدان). قسمتی از اصفهان. (دمشقی). و رجوع به نزهه القلوب چ اروپا مقالۀ سوم ص 50 شود
یهودیه. نام ناحیتی در فلسطین. (یادداشت مؤلف). اسم قسمتی از فلسطین بوده است که مراجعت کنندگان از اسیری در آنجا سکونت ورزیدند و آن اراضی خشکی است واقع در میان کوهستان و دریای لوط که سنگهایش آهکی و خاکش کم و اهالی اش شبانند. (از قاموس کتاب مقدس). یکی از ایالت های تحت حکومت سلوکوس اول واقع در سوریه که ’ایدومه’ نیز نامیده اند. (از ایران باستان ج 3 ص 2101)
یهودیه. نام ناحیتی در فلسطین. (یادداشت مؤلف). اسم قسمتی از فلسطین بوده است که مراجعت کنندگان از اسیری در آنجا سکونت ورزیدند و آن اراضی خشکی است واقع در میان کوهستان و دریای لوط که سنگهایش آهکی و خاکش کم و اهالی اش شبانند. (از قاموس کتاب مقدس). یکی از ایالت های تحت حکومت سلوکوس اول واقع در سوریه که ’ایدومه’ نیز نامیده اند. (از ایران باستان ج 3 ص 2101)
دین خوب. و پارسیان آئین و کیش خود را به دین خوانده اند و لغتی است پارسی که عرب نیز بهمین معنی استعمال کرده و عرب وعجم در بعضی لغات مشارکت دارند، از آن جمله دین، تنور، خمیر، دینار، درهم، کفن، و غیره. (انجمن آرا) (آنندراج). دین و آئین حضرت زردشت که دین بهی گویند. (ناظم الاطباء). دین زردشتی. گبر. مجوس.
دین خوب. و پارسیان آئین و کیش خود را به دین خوانده اند و لغتی است پارسی که عرب نیز بهمین معنی استعمال کرده و عرب وعجم در بعضی لغات مشارکت دارند، از آن جمله دین، تنور، خمیر، دینار، درهم، کفن، و غیره. (انجمن آرا) (آنندراج). دین و آئین حضرت زردشت که دین بهی گویند. (ناظم الاطباء). دین زردشتی. گبر. مجوس.
ورقه ای از پاکیزه کردنپیراستن پاک داشتن، پاکیزه کردن اخلاق، اصلاح کردن از عیب و نقص (شعر یا نثر را)، پیرایش، پاکیزگی، جمع تهذیبات. یا تهذیب اخلاق. (علم)، یا تهذیب نفس
ورقه ای از پاکیزه کردنپیراستن پاک داشتن، پاکیزه کردن اخلاق، اصلاح کردن از عیب و نقص (شعر یا نثر را)، پیرایش، پاکیزگی، جمع تهذیبات. یا تهذیب اخلاق. (علم)، یا تهذیب نفس